الهه ی الهام
انجمن ادبی

شیطان بازار

        شک نداشتم که خودش بود، امّا با وجود گردن کلفت هایی که دور و بر سارق گوشی ام را گرفته بودند، جرأت نکردم دم بزنم. این یکی از ویژگی های « شیطان بازار» است. ممکن است درجا کفش هایت را از پایت بکنند و دوباره به خودت بفروشند و تو برای اینکه پابرهنه نمانی، مجبوری آن را بخری.

در بساط مردی که سه روز پیش گوشی همراهم را از من قاپیده بود،یک گوشی رومیزی آلبالویی رنگ توجهم را جلب کرد. وقتی قیمتش را پرسیدم، گفت: « فقط دوتا اسکناس سبز. پیغامگیر و منشی هم داره. لب مرز هم نمی تونی به این قیمت بخریش. زیمنس اصل آلمانه. گوش کن ببین چه کیفیتی داره.»

دکمه ای را فشار داد و صدایی زنانه گفت: « الو، سلام. شناختی؟... چه خوبه که هنوز برنگشتی سر کارت! این جوری راحت تر می تونم حرف بزنم. خیرِ سرمون ما آدمای تحصیل کرده و متمدّنی هستیم. قرار نیست سر یک اختلاف یا حالا یک اشتباه کوچیک یا بزرگ، داد و هوار راه بندازیم و آبرو ریزی کنیم... تو که گفتی می ری مأموریت، منم دست دخترمو گرفتم و اومدم خونه ی پدرم... البتّه این...» دکمه ی دیگری را زد و صدای زن را قطع کرد و گفت: « اینم از کیفیت صداش، بردی خونه، حافظه شو پاک کن و بعد با خیال راحت ازش استفاده کن.».اسکناس ها را از من گرفت و توی جیب سینه اش چپاند و گفت: « خوب برو دیگه، وای نستا، خدا بده برکت، به سلامت!»

نه کاغذ خرید و نه برگه ی ضمانتی و نه کارتن و بسته بندی. سیم های آویزان را دور گوشی پیچیدم و زدم زیر بغلم. این هم یکی دیگر از ویژگی های این بازار است؛ « بدون ضمانت!»

 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 1 اسفند 1387برچسب:داستان,شیطان بازار,حسن سلمانی,الهه ی الهام, :: 20:37 :: نويسنده : حسن سلمانی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 65 صفحه بعد

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان